با آفرینش زن برگ ظریفى به برگ هاى زرین عالم وجود افزوده شد چرا که زن جلوه اى از جمال و جلال الهى است که باید شناخته مى شد؛ این نور الهى از آغاز آفرینش تا کنون، دوران هاى تلخ و شیرینى را سپرى کرده است. گاه همراه با حرکت انبیاى الهى گام در گام نهاده و دوشادوش مردان صالح، از پیامبر زمان خود حمایت کرده است. قرآن این کتاب هدایت بشرى، در کنار هر مرد بزرگ و قدیمى از یک زن بزرگ و قدّیسه یاد مى کند. از همسران آدم و ابراهیم، از مادران موسى و عیسى و... در نهایت تجلیل یاد کرده است. قرآن درباره مادر موسى مى گوید: ما به مادر موسى وحى فرستادیم که کودک را شیر بده و هنگامى که بر جان او بیمناک شدى، او را به دریا بیفکن و نگران نباش که ما او را به سوى تو باز پس خواهیم گردانید.1
قرآن درباره مریم مادر عیسى مى گوید: کار او به آنجا کشیده شده بود که در محراب عبادت، همواره ملائکه با او سخن مى گفتند و گفت و شنود مى کردند. از غیب براى او روزى مى رسید. کارش از لحاظ مقامات معنوى آن قدر بالا گرفته بود که پیغمبر زمانش را در حیرت فرو برده و او را پشت سر گذاشته و زکریا در مقابل مریم مات و مبهوت مانده بود.2
در تاریخ اسلام، زنان قدّیسه و عالى قدر فراوان اند. کمتر زن و مردى است که به مقام خدیجه(علیها السلام) برسد. به فرمایش امیرالمؤمنین على(علیه السلام)آن روزها تنها سرپناهى که خانواده اى اسلامى را در خود جاى داده بود، خانه پیامبر(صلى الله علیه وآله) و خدیجه بود3 و من سومین آنان بودم.
هیچ زن و مردى ـ جز پیغمبر(صلى الله علیه وآله) و امام على(علیه السلام) به مقام و منزلت حضرت زهرا(علیها السلام) نمى رسد. حضرت زهرا(علیها السلام) بر فرزندان خود ـ که امام اند و بر پیغمبران غیر از خاتم الانبیاء ـ برترى دارد تا جایى که فرزند گرامى اش حضرت حجة بن الحسن(علیه السلام) مى فرماید:دختر رسول خدا فاطمه زهرا(علیها السلام) براى من الگوى تمام عیار است».4
یک. نقش زنان در قیام عاشورا
یکى از مهم ترین حرکت ها و اتفاقات عظیم تاریخ اسلام، «حماسه جاودانه عاشورا» است و به جدّ عاشورا تنها صحنه اى است که در آن زن در متن ـ و نه در حاشیه ـ قرار دارد. چه کسى مى تواند نقش زینب(علیها السلام) و زنان و دختران امام حسین(علیه السلام) را نادیده بگیرد؟ آیا حضور آنان سبب پر رنگ شدن و ماندگارى قیام عاشورا نبود؟ این گزارشگران و پیام آوران شیردل بودند که اصل قیام، حقانیت و مظلومیت حسینیان را زنده نگه داشتند؛ تا آنجا که حضرت زینب(علیها السلام)همچون ستاره اى در آسمان سرخ کربلا درخشید و نور پر فروغ او چشم هر بیننده اى را به دنبال خود کشید. البته در این مختصر مجال بیان آن وجود نورانى نیست و از این جهت سراغ چند زن قهرمان دیگر در کربلا مى رویم.
مادر و همسر وهب، تازه داماد کربلا
در ماه ذیحجه سال 60 هـ ، وهب و مادر و همسرش ـ که گوسفنددار و چادرنشین بودند ـ طبق معمول نقل مکان مى کردند. در این وقت در صحراى سر سبز ثعلبیّه «نزدیک کربلا» خیمه زده بودند. دینشان مسیحى بود. وهب به سن ازدواج رسیده بود؛ مادرش قمر، از دخترى خواستگارى کرد و او پذیرفت. پس از چند روزى دختر به خانه وهب آمد.
کاروان امام حسین(علیه السلام) ـ که منزل به منزل به سوى کوفه در حرکت بودند ـ به سرزمین ثعلبیه رسیدند. امام چشمش به خیمه اى برخورد، نزدیک آمد. دید پیرزنى در خیمه است؛ از او احوال پرسى کرد.
پیر زن وضع خود را بیان کرد؛ ولى گفت: در مضیقه بى آبى هستیم. امام(علیه السلام) که همواره دلش براى نیازمندان مى تپید، در آن صحرا، با نیزه خود، قسمتى از خاک زمین را کنار زد، ناگهان آب بیرون آمد. زن تعجب کرد و مجذوب بزرگوارى امام(علیه السلام) شد. امام(علیه السلام) جریان مسافرتش را به او گفت و فرمود: اگر پسرت آمد، به او بگو اگر مى خواهد به کمک ما بیاید.
وهب، این جوان پاکدل، وقتى آب خوشگوار را دید و از ماجرا مطلع شد، مجذوب امام(علیه السلام) گردید. با اینکه پنج روز (یا هفده روز) از عروسى اش نگذشته بود، همراه مادر و همسرش به خدمت امام(علیه السلام)رفت. پس از گفتوگویى، همگى به اسلام گرویدند. آن گاه وهب گفت: پیام شما به ما رسید و من از این پس، سرباز شما هستم. امام(علیه السلام) از او تشکر کرد وهب همراه مادر و همسرش، با کاروان امام حسین(علیه السلام) به کربلا آمدند. در روز عاشورا مادر شجاع وهب، کراراً به او مى گفت: به جاى شیرى که به تو دادم، دلم مى خواهد جانت را در طبق اخلاص بگذارى و در خدمت امام(علیه السلام) تا سر حد شهادت با دشمن بجنگى. وهب گفت: در مورد همسرم چه کنم؟ مادر گفت: عزیزم! جمال همیشگى را به جمال چند روزه مفروش سخنان مادر، وهب را دگرگون کرد، او دیگر عاشق امام حسین(علیه السلام) شده بود. همسر وهب نیز از گفتوگوى شوهر، نورى بر قلبش تابید و گفت: هزاران جان من و تو، فداى امام حسین(علیه السلام) باد! ولى چون جهاد بر زنان نیست، من از تو یک تقاضا دارم. برویم نزد امام، در حضور ایشان با من تعهد کن که اگر در قیامت به بهشت رفتى، بدون من به بهشت نروى! وهب قبول کرد و خدمت امام(علیه السلام) رفتند و تعهّد خود را اظهار نمود.
کوتاه سخن اینکه، دو همسر در ماه عسل خود، با کاروان حسین(علیه السلام)حرکت کردند. وهب در روز عاشورا به میدان رفت. گروهى از دشمنان تبه کار را کشت و به جایگاه خود برگشت؛ در حالى که خون از شمشیرش مى چکید. نزد مادر آمد و گفت: از من خشنود شدى؟
مادر گفت: از تو خشنود نخواهم شد، تا در پیشاپیش امام(علیه السلام) کشته شوى!
وهب به میدان تاخت، همچنان جنگید تا به شهادت رسید. همسر وهب خود را به بالین به خون چکیده وهب رساند. وهب مى گفت: به خیمه برگرد؛ او مى گفت: هرگز بر نمى گردم! تو که مونس من بودى، اکنون تنها نمى گذارم. بدن به خون آغشته وهب را نزد امیر لشکر دشمن (عمر سعد) بردند. عمر به او گفت: چقدر حمله تو سخت و شدید بود! آن گاه دستور داد سرش را از بدن جدا کردند.
همسر وهب با سوز گداز و حماسه، خود را به وهب رساند؛ در حالى که سخت بر ضد دشمن خونخوار فریاد مى کشید. سرش روى سینه وهب بود که دشمن عمود آهنین بر فرقش زد و او نیز به شهادت رسید.
سر وهب را براى مادرش فرستادند، تا دل او را بسوزانند! او سر جوانش را برداشت و بوسید و گفت: سپاس خداوندى را که با شهادت تو در رکاب امام حسین(علیه السلام)، مرا رو سفید کرد. سپس غرش کنان برخاست و سر وهب را به سوى دشمن پرت کرد و گفت: سرى را که براى دوست داده ایم، دیگر باز نمى ستانیم. سپس به خیمه آمد و ستون خیمه را برداشت و به جنگ دشمن شتافت. دو تن از دشمنان را کشت. امام حسین(علیه السلام)او را به خیمه برگرداند و براى او دعا کرد و به او مژده بهشت داد. مادر وهب خوشحال شد و گفت: خدایا! امید بهشت را از من مگیر.5
همسر زهیر بن قین
زهیر، بزرگ طایفه بنى فزاره، به همراه عده اى از کوفه به حج رفته بودند. در مکه ماجراى حرکت امام حسین(علیه السلام) را شنید، اما از آنجایى که آمادگى معنوى براى حمایت آن حضرت نداشت، در صدد بود، کاروانش را از مکه به سوى کوفه طورى حرکت دهد که تا مبادا با کاروان امام حسین(علیه السلام) برخورد کند و ناچار به یارى او نشود. از این رو سعى او بر این بود که دور از امام حرکت کند و به ایشان و همراهانشان نزدیک نشود.
در یکى از منزلگاه ها ـ که زهیر و همراهانش مشغول خوردن غذا بودند ـ فرستاده اى از طرف امام نزد آنان آمده و خطاب به زهیربن قین گفت: اى زهیر! امام(علیه السلام) خواسته است به خدمتش در آیى. در آن هنگام هرکس که لقمه اى در دست داشت، از تعجب آن را انداخت و سکوت همه را فرا گرفت.
ناگهان از گوشه اى صداى پرشور همسر زهیر بلند شد: هان! اى زهیر فرستاده امام حسین(علیه السلام) به اینجا آمده، چرا جوابش را نمى دهى؟ چه مى شود بروى به حضور امام(علیه السلام) و سخنش را بشنوى و برگردى؟! سخنان همسر زهیر، تأثیر به سزایى بر او گذاشت و به خدمت امام(علیه السلام) رسید. این ملاقات نورانى محبت دنیا را از زهیر دور کرد. خورشید ایمان و عشق به آن حضرت در او پر فروغ تر شد؛ تا جایى که به او(علیه السلام) پیوست و در روز عاشورا عاشقانه از امام حسین(علیه السلام)دفاع کرد. با شجاعتى بى نظیر پس از کشتن عده اى زیاد به فیض شهادت نایل گردید6 و مقامش به جایى رسید که: حضرت ولى عصر(عج) ـ در زیارتى که «سید بن طاووس(رحمه الله)» آن را منسوب به آن حضرت مى داند ـ مى فرماید:
درود بر زهیر بن قین که به امام حسین(علیه السلام) گفت: هرگز از تو دست بر ندارم، آیا پسر پیامبر(صلى الله علیه وآله) را در میان دشمنان بگذارم و بروم؟ خدا مرا براى آن روز نگذارد!» وقتى زهیر به شهادت رسید، امام حسین(علیه السلام)به بالین او آمد و فرمود: اى زهیر! خدا تو را در پیشگاهش جاى دهد و دشمنانت را آن چنان لعن کند که به صورت بوزینه و خوک درآیند.7
ام البنین مادر چهار شهید
ام البنین دختر حزام بن خالد، از همسران بسیار با کمال امام على(علیه السلام)است. او از خانواده شجاع بنى کلاب بود. عقیل برادر على(علیه السلام)او را براى آن حضرت خواستگارى کرد. نام او فاطمه بود. وقتى که از امام على(علیه السلام) داراى چهار پسر ـ حضرت عباس(علیه السلام)، عبدالله، جعفر و عثمان ـ شد، او را ام البنین (مادر پسران) گفتند. این مادر شهید پرور، پسران رشید خود را به جامعه تحویل داد و حضرت عباس(علیه السلام)دلاور مرد تاریخ از دامن او برخاست. همه این بزرگواران در کربلا به شهادت رسیدند. وقتى خبر شهادت این چهار فرزند، به او رسید، مغز و استخوانش سوخت و به یاد آنها ـ به خصوص عباس دلاور ـ سرشک اشک از دیده فرو ریخت.
البته روحیه او به قدرى قوى بود که در اشعارى گفت: اى کسى که فرزند رشیدم عباس را دیدى که همانند پدرش بر دشمنان تاخت! فرزندان على(علیه السلام)همه، شیران بیشه شجاعت اند. شنیده ام بر سر عباس عمود آهنین زدند، در حالى که دو دست هاى او را قطع کرده بودند. اگر دست در بدن پسرم بود، چه کسى جرأت داشت نزد او آید و با او بجنگد. وقتى بشیر به مدینه آمد و اخبار کربلا را در مسجد به مردم گفت، ام البنین در میان جمعیت به پیش آمد. نخستین سخنش به بشیر این بود: «از امام حسین(علیه السلام) مرا خبر بده، فرزندانم و همه آنچه زیر آسمان کبود است، فداى حسین(علیه السلام) باد!» وقتى خبر شهادت امام حسین(علیه السلام)را شنید، ناله اش بلند شد و گفت: رگ هاى دلم را پاره کردى!
این علاقه او به امام حسین(علیه السلام) دلیل کمال معنویت او است که آن همه ایثار را در راه مقام رهبرى فراموش کرد و تنها از رهبر سخن به میان آورد.8 به این ترتیب مادر چهار شهید ـ که تنها ثمره عمر او و میوه قلب او بودند ـ از شهامت، شجاعت و حمایت از رهبر سخن مى گوید و خالصانه فریاد مى زند: فرزندانم و همه آنچه زیر آسمان کبود است، به فداى امام حسین(علیه السلام) باد!
آرى این شیر زنان زمینه ساخته شدن، سربازانى دلیر و شجاع همچون حضرت ابوالفضل(علیه السلام) و برادرانش، وهب و زهیر را براى امام حسین(علیه السلام)ایجاد کردند و به نوعى یک حضور مؤثر در میدان نبرد حق علیه باطل را از خود نشان دادند.
دو. نقش زنان در حکومت امام زمان(علیهالسلام)
یکى دیگر از مهم ترین و سرنوشت سازترین حرکت ها و وقایع جهان بشرى، انقلاب حضرت مهدى(علیه السلام) است و سزاوار است بدانیم زنان در این قضیه مهم، چه نقشى ایفا مى کنند و چه مسؤولیتى بر عهده دارند. بر اساس برخى از روایات، حضور و نقش این زنان از نظر زمان و موقعیت، چند صورت دارد حضور پنجاه زن در بین یاران امام اولین گروه از زنانى که به محضر امام زمان(علیه السلام) مى شتابند، کسانى اند که در آن ایام مى زیسته اند و همانند دیگر یاران امام(علیه السلام)، به هنگام ظهور در حرم امن الهى به خدمت امام(علیه السلام) مى رسند. در این باره از امام باقر(علیه السلام) در بیان بعضى از نشانه هاى ظهور، مى فرماید: «و یجىء والله ثلاث مئة و بضعة عشر رجلا فیهم خمسون امرأة یجتمعون بمکة على غیر میعاد قزعاً کقزع الخریف یتبع بعضهم بعضها و هى الآیة التى قال اللّه: (این ما تکونوا یأت بکم الله جمیعاً ان الله على کل شىء قدیر...9 )10؛
«به خدا سوگند، 313 نفر مى آیند که پنجاه تن از این عده زن هستند که بدون هیچ قرار قبلى در مکه کنار یکدیگر جمع خواهند شد این است معناى آیه شریفه: هر جا باشید خداوند همه شما را حاضر مى کند، زیرا او بر هر کارى توانا است».
نکته شگفت در این روایت، این است که از 313 نفر که گرد حضرت جمع مى شوند، پنجاه تن ایشان زن هستند. این افراد جزء همان 313 یار اصلى هستند؛ زیرا اولا امام(علیه السلام) مى فرماید: «فیهم»؛ یعنى، در این عده پنجاه زن مى باشد. دوم اینکه شاید تعبیر مردان بدین سبب باشد که بیشتر این افراد، مرد هستند و این کلمه از باب فزونى عدد مردان چنین ذکر شده است. سوم اینکه اگر مقصود همراهى خارج از این عده بود، امام(علیه السلام) مى فرمود: «معهم»، نه اینکه بفرماید: «فیهم»؛ زیرا این 313 تن مانند عدد اصحاب بدر، بر شمرده شده اند و همه یاران و فرماندهان عالى رتبه، از نظر مقام و قدرت در حد بسیار بالایى اند. بنابراین اگر بگوییم: آنان جز همان 313 تن هستند، رتبه و موقعیت ویژه اى براى آنان قائل شده و اگر در زمره یاران دیگر حضرت هستند، از امتیاز کمترى برخوردارند.
رجعت زنان
سومین گروه از یاوران حضرت بقیة الله، زنانى اند که خداوند به برکت ظهور امام زمان(علیه السلام) آنان را زنده خواهد کرد و بار دیگر به دنیا رجعت خواهند نمود. این گروه دو دسته اند: برخى با نام و نشان از زنده شدنشان خبر داده شده و برخى دیگر فقط از آمدنشان سخن به میان آمده است. البته این اعتقاد مسلم شیعه است که هم زمان با ظهور مهدى آل محمد(علیهم السلام)، برخى از پیامبران (مانند حضرت خاتم الانبیا) و معصومین (همانند امیر مؤمنان(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام)) و برخى از مؤمنان حقیقى و پیروان اهل بیت(علیهم السلام) به اذن پروردگار زنده خواهند شد و بار دیگر به دنیا باز خواهند گشت. بازگشت این عده، نه تنها غیرممکن نیست؛ بلکه از نظر قرآن کریم این پدیده امرى مسلم است که آیات متعددى از آن سخن گفته است.11
سید مرتضى(رحمه الله) در این باره مى نویسد: علت اینکه شیعه عقیده دارد: خداوند در موقع ظهور امام زمان(علیه السلام) برخى از مردگان را زنده مى کند، این است که به ثواب یارى امام زمان(علیه السلام) نائل آیند و دولت حق آل محمد را که در انتظار آن بوده اند، از نزدیک شاهد باشند و تا انتقام عده اى از ظالمان را به چشم ببینند و از ظهور حق و اعتلاى کلمه توحید لذت ببرند.12
در منابع معتبر اسلامى، نام سیزده زن ذکر شده که به هنگام ظهور قائم آل محمد(صلى الله علیه وآله)زنده خواهند شد و در لشکر امام زمان(علیه السلام) به مداواى مجروحان جنگى و سرپرستى بیماران، خواهند پرداخت.
طبرى در دلائل الامامة، از مفضل بن عمر نقل کرده که امام صادق(علیه السلام) فرمود: «همراه قائم آل محمد(علیهم السلام) سیزده زن خواهند بود، گفتم: آنان را براى چه کارى مى خواهد؟ فرمود: به مداواى مجروحان پرداخته، سرپرستى بیماران را به عهده خواهند گرفت. عرض کردم: نام آنان را بیان فرمایید. فرمود: قنواء دختر رشید هجرى،ام ایمن، حبابه والبیه، سمیه مادر عمار یاسر، زبیده ام خالد احمسیّه، ام سعید حنفیه، صیانة ماشطة، ام خالد جهنیه».13
آنان هر کدام در زمان هاى مختلف زندگى مى کردند؛ پس با هم رجعت خواهند کرد و خداوند براى قدردانى از آنان، به برکت امام زمان(علیه السلام) آنها را زنده خواهد کرد.
امام صادق(علیه السلام) در این روایت از میان سیزده زن، فقط نام نه نفر را ذکر مى کند. در کتاب خصایص فاطمى به نام نسیبه، دختر کعب مازنیه و در کتاب منتخب البصائر به نام وتیره و أحبشیه اشاره شده است.
بحث مهم اینکه در معارف شیعى، «رجعت»، براى مؤمنان یک مقام ممتاز و ویژه است که شامل هرکس نمى شود؛ مگر اینکه لیاقت این سعادت عظیم را به دست آورده باشد. مسلماً کسانى که بهاى آن را پرداخته اند، به این مقام نائل خواهند آمد.
برخى از آنان همچون صیانه، مادر چند شهید بودند و خود با وضعى جانسوز به شهادت رسیدند. برخى دیگر چون سمیه، در راه دفاع از عقیده اسلامى خود، سخت ترین شکنجه ها را تحمل نموده و تا پاى جان از عقیده خود دفاع کردند. گروهى دیگر همچون ام خالد نعمت تندرستى پیکر را براى حفظ پیکر اسلام، بر خود حرام کردند و جانباز شدند.
برخى دیگر، افتخار دایگى رهبر امت اسلامى و تربیت فرزندان لایق را داشتند و خود نیز از معنویتى برخوردار بودند که زبانزد خاص و عام بوده جمعى دیگر از خانواده شهیدانى اند که خود پیکر نیمه جان عزیزانشان را حمل کردند. آرى، آنان دل سوختگانى اند که با انجام آن رشادت ها ثابت کردند که مى توانند گوشه اى از بار سنگین حکومت جهانى اسلامى را بر دوش کشند. اکنون به معرفى برخى از آنها مى پردازیم.
ـ2. صیانه ماشطه
در کتاب خصائص فاطمیه آمده است: در دولت مهدى(علیه السلام) سیزده زن براى معالجه زخمیان، زنده شده و به دنیا باز مى گردند که یکى از آنان صیانه است که همسر حزقیل و آرایشگر دختر فرعون بوده است. شوهرش حزقیل پسر عموى فرعون و گنجینه دار وى بوده است. او مؤمن خاندان فرعون بود و به پیامبر زمانش موسى(علیه السلام) ایمان داشت.14
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «در شب معراج، در مسیر بین مکه معظمه و مسجد اقصى، ناگهان بوى خوشى به مشامم رسید که هرگز مانند آن را نبوییده بودم. از جبرئیل پرسیدم: این بوى خوش چیست؟ گفت: اى رسول خدا! همسر حزقیل به حضرت موسى بن عمران ایمان آورده بود و ایمان خود را پنهان مى کرد. عمل او آرایشگرى در حرمسراى فرعون بود. روزى مشغول آرایش دختر فرعون بود که ناگهان شانه از دست او افتاد و بى اختیار گفت: «بسم الله». دختر فرعون گفت: آیا پدر مرا ستایش مى کنى؟ گفت: نه؛ بلکه آن کسى را ستایش مى کنم که پدر تو را آفریده است و او را از بین خواهد برد. دختر فرعون شتابان نزد پدرش رفت و گفت: زنى که در خانه ما آرایشگر است، به موسى ایمان دارد.
فرعون او را احضار کرد و گفت: مگر به خدایى من اعتراف ندارى؟ صیانه گفت: هرگز، من از خداى حقیقى دست نمى کشم و تو را پرستش نمى کنم. فرعون دستور داد: تنور مسى را بر افروختند و چون آن تنور سرخ شد، دستور داد همه بچه هاى آن زن را در حضور او در آتش انداختند. زمانى که خواستند بچه شیرخوارش را که در بغل داشت، بگیرند و در آتش افکنند، صیانه منقلب شد و خواست که با زبان از دین اظهار برائت و بیزارى کند که ناگاه به امر خدا، آن کودک به سخن آمد و گفت: اى مادر! صبر کن که تو راه حق را مى پیمایى. فرعونیان آن زن و بچه شیرخوارش را نیز در آتش افکندند و سوزاندند و خاکسترشان را در این زمین ریختند و تا روز قیامت این بوى خوش، از این زمین استشمام مى شود...».15
آرى او از زنانى است که زنده مى شود و به دنیا باز مى گردد و در رکاب حضرت مهدى(عج) انجام وظیفه مى کند.
2ـ2. سمیه، مادر عمار یاسر
سمیه هفتمین نفرى بود که به اسلام گروید. بدین سبب دشمن سخت به خشم آمد و بدترین شکنجه ها را بر او روا داشت. او و شوهرش یاسر در دام ابوجهل گرفتار آمدند. وى نخست آنها را مجبور کرد که به پیامبر خدا دشنام دهند؛ اما آنان حاضر به چنین کارى نشدند. او نیز زره آهنى به سمیه و یاسر پوشانید و آنها را در آفتاب سوزان نگه داشت. پیامبر(صلى الله علیه وآله) که گاه از کنارشان عبور مى کرد، آنان را به صبر و مقاومت سفارش مى نمود و مى فرمود: «صبراً یا آل یاسر فان موعدکم الجنة»16؛ «اى خاندان یاسر! صبر پیشه سازید که وعده گاه شما بهشت است». سرانجام ابوجهل بر هر یک ضربتى وارد ساخت وایشان را به شهادت رساند.
خداوند این زن را به پاداش صبر و مجاهدتى که در راه اعتلاى اسلام، نشان داد و بدترین شکنجه ها را از دشمن خدا تحمل کرد؛ در ایام ظهور مهدى آل محمد(صلى الله علیه وآله) زنده خواهد نمود تا تحقق وعده الهى را ببیند و در لشکر ولى خدا به یاوران آن حضرت خدمت کند.
3ـ2. امّ خالد
هنگامى که استاندار عراق، یوسف بن عمر، زید بن على را در شهر کوفه به شهادت رسانید، دست امّ خالد را نیز به جرم تشیع و تمایل به قیام زید قطع کرد. ابو بصیر مى گوید: «خدمت امام صادق(علیه السلام) بودیم که امّ خالد با دست بریده شده آمد. حضرت فرمود: اى ابا بصیر! آیا میل دارى سخن امّ خالد را بشنوى؟ عرض کردم: آرى و به آن شادمان مى گردم. امّ خالد به نزد حضرت مشرف شد و سخنانى عرضه داشت. من او را در کمال فصاحت و بلاغت یافتم. حضرت(علیه السلام)نیز در مساله ولایت و برائت از دشمنان با او سخن گفت».17
مسأله مهمى که مى توان به روشنى از سرگذشت او حس کرد، این است که اراده خداوند متعال بر این بوده است که اگر کسى در کمال غربت و گمنامى به حق روى کرد و در دین خدا ثابت قدم بود؛ خداوند نیز در کنار اجرها و پاداش هاى اخروى، او را شهره جهان مى گرداند و جزء یاوران بزرگ ترین واقعه انسانى (حکومت مهدى موعود) قرار مى دهد.
آخرین سخن
با در نظر گرفتن اطلاق ادله انتظار فرج (افضل اعمال امتى انتظار الفرج من الله عزوجل)18 و یا روایت امام صادق(علیه السلام) در دعاى عهد19 ـ که هم زن و هم مرد را به طور مساوى در بر مى گیرد ـ زنان نیز همچون مردان در صف منتظران حضرت حجت قرار دارند. آنچه از روایات و معارف دینى استفاده مى شود، انقلاب حضرت حجت با حضور یاران و سربازان مؤمن و عاشق صورت مى پذیرد و با در نظر گرفتن نقش تربیت در امر شخصیت انسانى و اینکه بیشترین بار تربیت به دوش زنان است، روشن مى شود که اگر بر فرض هیچ زنى هم در نهضت و قیام حضرت حجت(عج) حضور نداشته باشد؛ تمام مردان آن صحنه با تلاش و تربیت زنان لیاقت حضور پیدا کرده اند. این را مى توان علاوه بر نقش حضور شخصى، یک حضور جدى لحاظ کرد.
جاى دارد در اینجا سخن امام خمینى(رحمه الله) را زینت بخش کلام خود کنیم که: «زن نقش بزرگى در اجتماع دارد. زن مظهر تحقق آمال بشر است. زن پرورش دهنده زنان و مردان ارجمند است. از دامن زن، مرد به معراج مى رود. دامن زن محل تربیت بزرگ زنان و بزرگ مردان است».20
قصص، آیه 7.
2. مریم، آیه 17.
3. نهج البلاغه، خطبه 234.
4. لسان المیزان، ص 3.
5. محمدى اشتهاردى، محمد، خواهران قهرمان، ص 170. اقتباس و تلخیص از: کاشانى، ریاض الانس، ج 1، ص 11؛ ریاحین الشریعه، ج 3، ص 300.
لهوف، ص 132.
سیماى خواهران قهرمان، ص 173.
مامقانى، تنقیح المقال، ج 3، ص 70؛ ریاحین الشریعه، ج 3، ص 292.
بقره، 148.
10 بحارالانوار، ج 52، ص 222.
11. بقره، آیات 243 و 259.
12. شیخ عباس قمى، سفینة البحار، ج 1 ص 511.
13. دلائل الامامة، ص 260.
14. ریاحین الشریعة، ج 5، ص 153؛ خصائص فاطمیه، ص 343.
15. منهاج الدموع، ص 93؛ به نقل از: نجم الدین طبسى، چشم اندازى به حکومت مهدى(علیه السلام)، ص 71.
16. اسد الغابه، ج 5، ص 481؛ ریاحین الشریعه، ج 4، ص 353.
17. معجم رجال الحدیث، ج 14 صص 23 و 108 و 176؛ ریاحین الشریعه، ج 3، ص 381.
18. بحارالانوار، ج 52، ص 122.
19. مفاتیح الجنان.
20. کلام امام، دفتر سوم، زن، ص 111.
منبع : دفتر نهاد مقام معظم رهبری ـ دانشگاه کاشان(عباس خادمیان)