آسمان دوم
ای مهربان
تا کی نفس زدن و آه مرا می شنوی؟
بشکاف، بشکاف
این قلب آواره و درمانده را
خرمن قلبم آتش گرفته
و دود آهم به فزونی علاقه ای که به شما دارد بالا آمده
ای چهره خندان
چشم هایم را بیدار گذاشتی
و جدایی مرا به درازا کشاندی،
و در عشق مرا خسته و تنها و سرگردان نمودی.
ای روشن تر از روشنی
ای صاحب بزرگی و بلندمرتبگی
تو پیوسته چون مردمک چشم با منی
چگونه فراموشت کنم و تو
همیشه در یاد منی
مدعی هستم که:
حقیقت، حقیقت توست
سخن، سخن توست
اراده، اراده توست
پس طلوع کن.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ